از روزهای شــــــــــــازده ماهی

تُو با مَن کاری کردی.. کِه بـَهار با درخت گیلاس میکُند..

همه ی افق

محبوبه طباخیان شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۱۷ ب.ظ

 

 

خیلی مهم است که یک نفر، فقط یک نفر..

..

 

 

کمی مکث کرد.انگار بغض راه گلویش را گرفت، اما زود به خودش مسلط شد.

...یک نفر توی دنیا آدم را از ته دل دوست داشته باشد.می فهمی؟ حتی اگر بد دوست داشته باشد یعنی از طرز دوست داشتنش خوشت نیاید"

| همه ی افق ، فریبا وفی |

 

 

خشکسالی و دروغ

محبوبه طباخیان دوشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۸، ۹:۲۲ ب.ظ

 

 

زنان برای تنبیه مردان سکوت می کنند غافل از اینکه مردان عاشق سکوت هستند. اگر زنی می خواهد مردی را مجازات کند بهترین کاری که باید بکند این است که بی وفقه حرف بزند :)  ..

 | خشکسالی و دروغ ، محمد یعقوبی |

 

 

داستان خرس های پاندا (به روایت یک ساکسیفونیست که دوستی در فرانکفورت دارد)

محبوبه طباخیان شنبه ۹ آذر ۱۳۹۸، ۹:۵۶ ب.ظ

 

زن: ما دیگه فقط دو تا صدا هستیم . دو تا صدای درحال پرواز!

مرد: بیشتر از اینیم

زن:چی بیشتر از این؟

مرد: ما بیشتر صدای بال زدن یه پروازیم.

 

زن:ما داریم بالای خودمون پرواز می کنیم مگه نه ؟

مرد: بیشتر از این

زن : چی بیشتر از این؟

مرد:نمی دونم.. داریم برفراز تمام چیزهایی که احتیاج نداریم پرواز می کنیم.

زن : بر فراز دنیا

مرد: بر فراز همه چیز

 

زن:شاید ما مرغ عشق شدیم . دیگه هم هیچ وقت از هم جدا نمی شیم.

مرد: من احساس می کنم ما دو تا بال یک مرغیم.

زن: پس عجیبه که ما بازم می تونیم با هم حرف بزنیم! طبیعتاً الان باید یه صدا باشیم.

مرد: فکر کنم به زودی بشیم.

 

 

زن: تو من رو می شنوی مثل اینکه خودم حس شنوایی تو هستم.

مرد:آره

 

زن:تو من رو می بینی مثل اینکه من حس بینایی تو هستم.

مرد:درسته

 

زن:تو دیگه نمی تونی من رو لمس کنیم چون آدم نمی تونه لامسه ی خودش رو لمس کنه..

مرد: درسته

زن:غمگینی که دیگه شکل نداری؟

مرد: نه دارم به کمال نزدیک میشم

 

 

زن:بازم چیزی دور خودت می بینی ؟

مرد: خودمون رو

 

زن:و چی می شنوی؟

مرد:یه موسیقی  یه موسیقی که خودش سقوط در سقوطه...

زن:این خوب نیست تو هنوز از من می ترسی

مرد: شاید

 

| داستان خرس های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوستی در فرانکفورت دارد، ماتئی ویسنی یک|

 

قـیدار

محبوبه طباخیان شنبه ۹ آذر ۱۳۹۸، ۹:۱۳ ب.ظ

 

آدمی که یکبار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئن تر است از آدمی که تا به حال پاش نلغزیده...این حرف سنگین است ، خودم هم میدانم. خطا نکرده، تازه وقتی خطا کرد و از کارتن آکبند در آمد، فلزش معلوم میشود... اما فلز خطاکرده رو است، روشن است ، مثل کف دست، کج و معوج خطش پیداست.

 

از آدم بی خطا میترسم، از آدم دو خطا دوری میکنم، اما پای آدم تک خطا میایستم.

| قـیدار، رضا امیرخانی |

 

بیهوده

محبوبه طباخیان دوشنبه ۴ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۱۳ ق.ظ

 

برای آن که پل کوچولو پدید آید، برای آنکه به خوبی پدید آید، دو زن لازم است.

زن اول مادر اوست و زن دوم دلدار او.

 

 

مادر شما را در کانون جهان قرار می دهد، دلدار شما را به دورترین فاصله از این کانون تبعید میکند، کاری که زنی میکند، تنها زنی دیگر می تواند نقض کند.

I LOVE the simplicity of this mother-son shot!  White walls make natural light even better.random beauty

 

از مادر پندار قدرت خویش را می گیرید، که ضرورت بالیدن است، از دلدار حقیقت بی نوایی خویش را در می یابید، که ضرورت نوشتن است. از یکی قرار میگیرید از دیگری بی قراری.

|بیهوده ، کریستین بوبن|

 

پری فراموشی

محبوبه طباخیان یکشنبه ۳ آذر ۱۳۹۸، ۶:۳۳ ب.ظ

 

کاش اون روز در آسانسور فرزاد به جای اینکه با من آشنا بشه و از من خوشش بیاد با این زن برخورد میکرد اونوقت اونها با هم خوشبخت  می شدند.

 

 

پ.ن | اوایل عاشق هم بودیم بعد از مدتی همدیگر را دوست داشتیم حالا به هم احترام می گذاریم . این ایده آل ترین شکل تغییر احساسات زن و شوهر است . عشق که نمی تواند تا ابد دست نخورده باقی بماند، بعد از یکی دو سال هم فروکش می کند.

 

Untitled, 1950’s, Hans W. Silvester. Swiss, born in 1938

 

پس فکر می کنی طاقت آدمها که تمام میشود ول می کنند و می روند،  اینطوری اش که تازه رمانتیک هم هست، بوی زندگی می دهد . یکی میرود یکی می ماند . کسی که رفته با چیزهای تازه مواجه می شود شاید مثلا چند تا تجربه ناب و حس های دلتنگی به زندگی آن یکی که جا مانده رنگ و لعاب میدهد، مجبور است کاری بکند. آنکه جا مانده ممکن است با آدم تازه ای آشنا شود اما انتظار برگشتن کسی که رفته دائم توی ذهنش وول میزند، اینها یعنی زندگی.

 

بدترین حالت ماجرا این است که طاقتمان تمام شود به روی خودمان نیاوریم و تا زمان مرگ ادامه دهیم، دست اندازِ کم طاقتی را رد کنی و بیفتی تو سرازیری عادت.

|پری فراموشی، فرشته احمدی|

 


 

آلیس

محبوبه طباخیان پنجشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۸، ۴:۵۶ ب.ظ

 

  + وقتی کسی‌که دوستش داری ، کسی‌که در زندگی‌ات نقش دارد، می‌رود، می‌میرد و دیگر نیست همه چیز دگرگون میشود، چه بخواهی و چه نخواهی...آنچه به جای می‌ماند کتاب‌ها هستند و نامه‌ها و عکس‌‌ها. یادها و اندوهی چاره‌ناپذیر و گاهی هم در گوشه‌ای، خیابانی، کسی را اشتباهی به جای او می‌گیری و به‌دنبالش می‌دوی.../

 

تمام ان چیزها که زمانی بود دیگر نبود . تمام آن ماجراها بین او و او هم دیگر نبود . دیگر هیچ چیز نبود .
| آلیس ، یودیت هرمان |

 

 

جای خالی سلوچ

محبوبه طباخیان چهارشنبه ۷ فروردین ۱۳۹۸، ۶:۵۸ ب.ظ

 روزگار همیشه بر یک قرار نمیماند ..

روز و شب دارد ،

روشنی دارد ، تاریکی دارد ...

کم دارد، بیش دارد... ،

دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده تمام میشود بهار می آید...

جای خالی سلوچ ، محمود دولت آبادی |

 

Cherry Hlaing 21 saved to photographyPin7kFair: The Awakening (Kanszei)   #photography aperture examples,  hat #photography,  #photography online jobs,  photography zoetrope images,  creative photography ideas for children,  photography competitions for middle school students,  photography video newborn huck finn pose,#wattpad #random Sorry bitches. Art hoes only. Jk. But actually tho

 

mouse code|تغییر شکل ماوس
كد ماوس

دریافت کد تاریخ شمسی

بیوگرافی
دیگر چیزی ندارد جز یک قلب