از روزهای شــــــــــــازده ماهی

تُو با مَن کاری کردی.. کِه بـَهار با درخت گیلاس میکُند..

داستان خرس های پاندا (به روایت یک ساکسیفونیست که دوستی در فرانکفورت دارد)

محبوبه طباخیان شنبه ۹ آذر ۱۳۹۸، ۹:۵۶ ب.ظ

 

زن: ما دیگه فقط دو تا صدا هستیم . دو تا صدای درحال پرواز!

مرد: بیشتر از اینیم

زن:چی بیشتر از این؟

مرد: ما بیشتر صدای بال زدن یه پروازیم.

 

زن:ما داریم بالای خودمون پرواز می کنیم مگه نه ؟

مرد: بیشتر از این

زن : چی بیشتر از این؟

مرد:نمی دونم.. داریم برفراز تمام چیزهایی که احتیاج نداریم پرواز می کنیم.

زن : بر فراز دنیا

مرد: بر فراز همه چیز

 

زن:شاید ما مرغ عشق شدیم . دیگه هم هیچ وقت از هم جدا نمی شیم.

مرد: من احساس می کنم ما دو تا بال یک مرغیم.

زن: پس عجیبه که ما بازم می تونیم با هم حرف بزنیم! طبیعتاً الان باید یه صدا باشیم.

مرد: فکر کنم به زودی بشیم.

 

 

زن: تو من رو می شنوی مثل اینکه خودم حس شنوایی تو هستم.

مرد:آره

 

زن:تو من رو می بینی مثل اینکه من حس بینایی تو هستم.

مرد:درسته

 

زن:تو دیگه نمی تونی من رو لمس کنیم چون آدم نمی تونه لامسه ی خودش رو لمس کنه..

مرد: درسته

زن:غمگینی که دیگه شکل نداری؟

مرد: نه دارم به کمال نزدیک میشم

 

 

زن:بازم چیزی دور خودت می بینی ؟

مرد: خودمون رو

 

زن:و چی می شنوی؟

مرد:یه موسیقی  یه موسیقی که خودش سقوط در سقوطه...

زن:این خوب نیست تو هنوز از من می ترسی

مرد: شاید

 

| داستان خرس های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوستی در فرانکفورت دارد، ماتئی ویسنی یک|

 

mouse code|تغییر شکل ماوس
كد ماوس

دریافت کد تاریخ شمسی

بیوگرافی
دیگر چیزی ندارد جز یک قلب