از روزهای شــــــــــــازده ماهی

تُو با مَن کاری کردی.. کِه بـَهار با درخت گیلاس میکُند..

از لابه لای فصلهای نمـایش بیرونم بکـش

محبوبه طباخیان شنبه ۷ تیر ۱۳۹۹، ۸:۲۹ ب.ظ

 

 

من چند نفرم

چند دیوانه و یک عاشق

ک عقل اش نمیرسد

به کوه معرفی میکند خودش را ..

 

من چند نفرم

چند نفری یک نفرشدیم

دست به دست                      

 

  photo

 

من چند نفرم بودم

چندبار گم شدم

چندین بار عاشق

 

جای پای من ..

جای پای چند پای کس دیگر

چند جای پا.. 

 

ما.. گم نشده بودیم

آنها گم بی گورمان کرده بودند.

 

 

داد کشیدن گاهی از نفس کشیدن هم واجب تر است

محبوبه طباخیان جمعه ۶ تیر ۱۳۹۹، ۱:۴۱ ب.ظ

 

 

فاجعه نه ساده است و نه ناگهانی. یعنی هم ترکیب چند چیز است و هم ذره ذره اتفاق می افتد. معمولا چند چیز باید به هم بچسبند تا فاجعه ای رخ دهد.

از این نظر فاجعه مثل خوشبختی است. در خوشبختی هم چند چیز باید همزمان اتفاق بیافتد تا کسی خوشبخت شود. پول تنها کافی نیست. عشق تنها کافی نیست. شهرت تنها کافی نیست. اما اگر همه این ها با هم باشند شاید بشود گفت کسی خوشبخت شده است. تنها تفاوت آن ها شاید این باشد که در خوشبختی انگار چیزها خیلی ضعیف به هم چسبیده اند و هر لحظه ممکن است از هم متلاشی شوند اما در فاجعه اگر چیزها به هم چسبیدند دیگر هیچ وقت از هم جدا نمی شوند؛ چون وقتی چیزی اتفاق افتاد دیگر نمی توان آن را به حالت اول برگرداند.

 

هر خوشبختی همیشه در معرض فروریختن و تبدیل شدن به فاجعه است اما فاجعه ها هرگز تبدیل به خوشبختی نمی شوند؛ حتی شاید شدت شان هم بیشتر بشود یا همان طور ثابت باقی بمانند اما به هر حال از بین نمیروند. به همین دلیل روز به روز به فاجعه ها اضافه می شود و از خوشبختی ها کم میشود. فاجعه مثل این است که به کسی چند گلوله شلیک کنیم؛ به طوری که گلوله آخر _ به عنوان تیر خلاص _ توی شقیقه اش شلیک شود.

 

| سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار، مصطفی مستور|

 

 

67

محبوبه طباخیان جمعه ۶ تیر ۱۳۹۹، ۱:۴۰ ب.ظ

 

 

+ این بود که گفت: آدم ها؟ گمان کنم ازشان شش هفت تایی باشد،

   سال ها پیش دیدمشان،  

   منتها خدا می داند کجا می شود پیدایشان کرد.

   باد این ور و آن ور می بردشان، این بی ریشه گی حسابی اسباب دردسرشان شده ... !

 

 

mouse code|تغییر شکل ماوس
كد ماوس

دریافت کد تاریخ شمسی

بیوگرافی
دیگر چیزی ندارد جز یک قلب