آدم ِ محض بودن

حـالـم بهم میخورد از آدم میانه بودن . آدم یا لوبیا پلو دوست دارد یا ندارد !
بالاخره بایــد بین سینمــا و تئاتر یکی را انتخاب کند .
خرید رفتن با عین را به میم ترجیــح دهد .
انگار عادتمان شده که همیشــه ِ خــدا دودل باشیم،
در دوست داشتن هم همینیـــم،
فقط من مــانـدم این آدمیـــزاد چطـور خودش را قانــع میکنــد .
یا دوستش داری یـــا نداری دیگر . این آسمون ریسمون بافتن ها را نمی فهممـم این خوشبختیت آرزومه هاا .. من لیاقتت ُ ندارم عزییزم ها. آخر آدم ِ حسابی این حرف هایی که میزنی خودت را هم قانــع نکــرده چه برسد به کسی که دلــش پر شــده از دوست داشتن ِ تو ِ بلاتکلیــف .
دوستش نــداری ! حـــــــالا هـــِــــی بگو من تورا یک جور ِ خیلی خاص دوست دارم .
بـگـذریـــــم .
...
فقط میخواهم بگویم :
آدم ِ محض بودن خاطر جمع تر است،
کمتر دوست داشتتن تنهــا معنی اش دوست نداشتن است و بس .