19
+ تنها یک بار
به تمامی برای کسی هستی،
تنها یک بار
کسی تنها برای توست..
| حسام نیک فال |
+ تنها یک بار
به تمامی برای کسی هستی،
تنها یک بار
کسی تنها برای توست..
| حسام نیک فال |
و من هر روز از خودم می پرسم این ها که می گویند نوشته هایم زیباست،
اگر صدای خنده های تو بشنوند
چه می گویند ؟

نمی دانم مشتری راه بیندازم
یا شعر بنویسم.
حالا که شاعری به من نیامده،
لااقل تو آن دخترکی باش
که عاشقِ مردِ بستنی فروش شد.
برای آن که پل کوچولو پدید آید، برای آنکه به خوبی پدید آید، دو زن لازم است.
زن اول مادر اوست و زن دوم دلدار او.
مادر شما را در کانون جهان قرار می دهد، دلدار شما را به دورترین فاصله از این کانون تبعید میکند، کاری که زنی میکند، تنها زنی دیگر می تواند نقض کند.


از مادر پندار قدرت خویش را می گیرید، که ضرورت بالیدن است، از دلدار حقیقت بی نوایی خویش را در می یابید، که ضرورت نوشتن است. از یکی قرار میگیرید از دیگری بی قراری.
|بیهوده ، کریستین بوبن|
+ کابوس اون چیزی نیسـت که شبـا توخواب می بینی، اون فکریه که خوابُ از چشمهات میگیره.
کاش اون روز در آسانسور فرزاد به جای اینکه با من آشنا بشه و از من خوشش بیاد با این زن برخورد میکرد اونوقت اونها با هم خوشبخت می شدند.
پ.ن | اوایل عاشق هم بودیم بعد از مدتی همدیگر را دوست داشتیم حالا به هم احترام می گذاریم . این ایده آل ترین شکل تغییر احساسات زن و شوهر است . عشق که نمی تواند تا ابد دست نخورده باقی بماند، بعد از یکی دو سال هم فروکش می کند.

پس فکر می کنی طاقت آدمها که تمام میشود ول می کنند و می روند، اینطوری اش که تازه رمانتیک هم هست، بوی زندگی می دهد . یکی میرود یکی می ماند . کسی که رفته با چیزهای تازه مواجه می شود شاید مثلا چند تا تجربه ناب و حس های دلتنگی به زندگی آن یکی که جا مانده رنگ و لعاب میدهد، مجبور است کاری بکند. آنکه جا مانده ممکن است با آدم تازه ای آشنا شود اما انتظار برگشتن کسی که رفته دائم توی ذهنش وول میزند، اینها یعنی زندگی.
بدترین حالت ماجرا این است که طاقتمان تمام شود به روی خودمان نیاوریم و تا زمان مرگ ادامه دهیم، دست اندازِ کم طاقتی را رد کنی و بیفتی تو سرازیری عادت.
|پری فراموشی، فرشته احمدی|
+ دستور کار او را ديدهاي ؟
بايد دويست قطعه متحرک داشته باشد، که همگي قابل جايگزيني باشند.
بايد بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذاي شب مانده، کار کند !
بوسهای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوي خراشيده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند،
از اين پس ميتواند هنگام بيماری، خودش را درمان کند، يک خانواده را با يک قرص نان سير کند.
_ اما، او را چقدر نرم آفريدی !
+ بله نرم است، اما او را سخت هم آفريدهام.
تصورش را هم نميتواني بکني که تا چه حد ميتواند تحمل کند و زحمت بکشد.
_ فکر هم ميتواند بکند ؟
+ نه تنها فکر ميکند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد.
_ شما فکر همه چيز را کردهايد چون واقعا حيرت انگيز است،

او قدرتي دارد که مردان را متحير ميکند،
ميراند، ميپرد، راه ميرود، ميدود که نشان بدهد چقدر برايش مهم هستيد.
زنها چيزهای زيادی برای گفتن و برای بخشيدن دارند،
قلب زن است که جهان را به چرخش در ميآورد.
به یک جایی از زندگی که رسیدی، میفهمی بزرگترین مصیبت برای یک انسان اینه که
نه سواد کافی برای حرف زدن داشته باشه نه شعور لازم برای خاموش ماندن.
به یک جایی از زندگی که رسیدی، میفهمی از دردهای کوچیکه که آدم میناله،
ولی وقتی ضربه سهمگین باشه، لال میشه.
